تناسخ 2

ユキちゃん · 07:32 1400/02/06

برو ایدومه

از زبون راوی :

() *: خدااااا من اصلا چجوری اومدم تو عاشقان شیطانی؟لااقل میرفتم نوراگامی. نویسندههه

من : ها چیه چته؟

() *: چرا منو اوردی پیش این سادیسمیا ؟

من : خودت عمارت ساکاماکیو دیدی به من چه!

() *: قانع نشدم .

من : دیگه به من چه؟

() وارد اتاقش شد . اتاق با تم صورتی .

() *: اه درست مثل انیمه هیچ کم و کسری نداره .

ساک و چمدان را باز کرده و لباس هایش را چید . یاد اتفاق قبل از ورودش به انیمه افتاد. چه شده بود؟ چگونه وارد دنیای انیمه شده بود ؟

ناگهان نامه ای از طریق باد از پنجره وارد اتاقش شد . نامه را برداشت :

() چان ! می بینم تونستی از دستم فرار کنی . باد این نامه رو هرجا باشی برات میاره . ولی اینو بدون یه روز هم تو هم کسایی که بهشون پناه اوردی رو نابود می کنم .

بدون احترام

برادرت ادوارد

از زبون () :

خب پس من داداش دارم . پس از کلیسا نیستم . یعنی یه بلایی سر یویی اومده . حالا نمیدونم این منظورش چیه؟

ولش فعلا خوابم میاد .

رفتم رو تخت ولو شدم و خوابیدم .