تناسخ 2
برو ایدومه
از زبون راوی :
() *: خدااااا من اصلا چجوری اومدم تو عاشقان شیطانی؟لااقل میرفتم نوراگامی. نویسندههه
من : ها چیه چته؟
() *: چرا منو اوردی پیش این سادیسمیا ؟
من : خودت عمارت ساکاماکیو دیدی به من چه!
() *: قانع نشدم .
من : دیگه به من چه؟
() وارد اتاقش شد . اتاق با تم صورتی .
() *: اه درست مثل انیمه هیچ کم و کسری نداره .
ساک و چمدان را باز کرده و لباس هایش را چید . یاد اتفاق قبل از ورودش به انیمه افتاد. چه شده بود؟ چگونه وارد دنیای انیمه شده بود ؟
ناگهان نامه ای از طریق باد از پنجره وارد اتاقش شد . نامه را برداشت :
() چان ! می بینم تونستی از دستم فرار کنی . باد این نامه رو هرجا باشی برات میاره . ولی اینو بدون یه روز هم تو هم کسایی که بهشون پناه اوردی رو نابود می کنم .
بدون احترام
برادرت ادوارد
از زبون () :
خب پس من داداش دارم . پس از کلیسا نیستم . یعنی یه بلایی سر یویی اومده . حالا نمیدونم این منظورش چیه؟
ولش فعلا خوابم میاد .
رفتم رو تخت ولو شدم و خوابیدم .